خیال شیرین

ساخت وبلاگ

دسته ای شعر
به هم بافته ام
چون گیسوانت
و پیچیده ام در پرنیان پندار
با خیالی به شیرینی لبانت
و گامهایی به چابکی نگاهت
به سوی تو می آیم

باز کن آغوشت را
و بگذار خنده از لبانت بجوشد
و برق در چشمانت
تاریکی های مرا روشن کند
و رخنه کند در دالان های خیالم

خسته ام
چونان خبری سرشار از اندوه
لب بگشا
تا در زلالی حرفهایت
خیالم را شستشو دهم

من باغی اندوهگینم
بهار را به من عرضه کن
پیام آور شادمانی باش
باران را بر من ببار
تا نسیم سخاوتت سبزم بدارد

قدری آب به من بنوشان
که فرسوده ی سرابم
در برهوت هایی که
کلام روشنی نداشتند
و صدایشان سرشار بود
از حقارت و تحقیر

قدری برایم سخن بگو
هنوز باور دارم
به رسالت پرندگانی که
برای آوردن باران
سر از پا نمی شناسند .

تنهای تشانی

تاریکی...
ما را در سایت تاریکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanhatashani بازدید : 33 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 18:57